دختران حوا

ویلیام جیمز٬ فیلسوف آمریکایی می گوید: « حیا و خودداری ظریفانه زن غریزه نیست٬ بلکه دختران حوا در طول تاریخ دریافتند که عزت و احترامشان به این است که دنبال مردان نروند٬ خود را مبتذل نکنند و از دسترس مرد خود را دور نگه دارند؛ زنان این درسها را در طول تاریخ دریافتند و به دختران خو یاد دادند.»

آیا هم اینک نیز اینگونه است؟

دوباره کودک شوید

اگر می بینید که دلتان برای کودک درونتان تنگ شده٬ شاید با شناخت این موضوع که او چندان دور نیست بتوانید تماس دوباره با او برقرار کنید. در واقع٬ چیزی که مانع شما می شود بی میلی خودتان در شناخت و پذیرش آن کودک است.

ببینید چقدر نزدیک شدن با مردمی که می توانند مثل کودکان رفتار کنند فرحبخش است. اینان معمولا شادترین و کارآمدترین کسانی هستند که می شناسید٬ مردمانی که فراموش نکرده اند که می توان در عین حال هم شاد و هم مسئول بود. بهتر از اکثر مردم می دانند که چگونه کودک درونشان را آزاد بگذارند. ترسی از افکار دیگران ندارند. می توانند مانند زمان کودکی گاه به گاه به طور کامل غرق در تخیل شوند. می دانند که « زندگی راستین » همه اش کار و هیچ بازی نیست٬ بلکه توانایی رشد از طریق ترکیب پیوسته رشد با بازی تا حد امکان میسر است. نسبت به زنده بودن نوعی معصومیت کودکانه و کنجکاوی دارند٬ و در نتیجه می دانند چگونه بزرگسالان خوبی بوده٬ در عین حال کودک درون خویش را پرورش داده و قدر آنرا بدانند. به نظر من اینها بهترین نمونه برای پیروی هستند و من آنها را مردمان نامحدود می نامم.

 

( برگرفته از کتاب " زنده باد خودم" نوشته "دکتر وین دایر" )

روز غدیر

روز غدیر٬ روز نور٬ روز سرور٬ روز سرشاری و اکمال٬ روز باروری و اتمام٬ روز رهبری و ولایت است.

و غدیر٬ خود برکه نور و عشق است٬ دریای شور و جوشش٬ آنهم در کویر کور و ریگزار مرگ.

و غدیری٬ تشنه مشتاقی است٬ که سالها در کویر گردیده٬ و ریگزارها را به صدا در آورده٬ و مرگ را در کوله بار خود بسته تا به زندگی برسد و به زندگی برساند.

وغدیری٬ مهاجر تنهائی است که بالاتر از رفاه می خواهد٬ و بیشتر از آزادی و عدالت.

در این روز و در این غدیر گسترده٬ این مهاجر تشنه می تواند سیراب شود٬ و این بالاترها و بیشترها را به دست بیاورد.

از دست پیامبر

و با جام ولای علی

( برگرفته از کتاب " غدیر " نوشته "علی- ص" )

 

علی آن شجاع بی همتا و قهرمان یکه تازی بود که پهلو به پهلوی پیمبر میجنگید؛ و به اعمال برگزیده و معجزه آسائی قیام نمود: در معرکه بدر٬ بیست ساله بود که با یک ضربت دست٬ یکه سوار قریش را دو نیم ساخت٬ در احد٬ شمشیر پیمبر٬ ذوالفقار را به دست گرفت و بر سرها٬ خود می شکافت و بر تنها جوشن می درید! و در یورش بر قلعه های یهود خیبر با یک دست دروازه سنگین آهنین را از جای کند و آنرا بالای سر خود سپر ساخت! اما پیمبر او را بسیار دوست می داشت و به او بسی وثوق داشت٬ روزی به سوی علی اشاره کرد و گفت: من کنت مولاه فعلی مولاه.

بارون کارادوو

(B. Carradevaux)

  مورخ و محقق فرانسوی