...

روی نیمکت سبزرنگی نشسته بود. دو دستش را تکیه گاهی برای سرش کرده بود. فکر می کرد. اما به چه؟ خودش هم نمی دانست. آنقدر فکرش مشغول بود و آنقدر مسائل گوناگون از ذهنش عبور می کردند که نمی توانست یکی را انتخاب کند تا چاره ای برای آن بیاندیشد. از افکار درهم ریخته اش داشت دیوانه می شد. بغض گلویش را گرفته بود اما راه گریه اش را بسته بود. به گذشته اش فکر می کرد و به آینده مبهم و تاریکی که پیش رو داشت. به کارهای خانه فکر می کرد. به کتک خوردن هایش، به فریادهای خواهر کوچکش که با هر ضربه به هوا برمی خواست. به ناله های مادر، به غرغرهای پدر و ضرب دست های پدر و برادر بزرگتر. هنوز بوی آن منقل و وافور را در بینی اش حس می کرد.

توی فکر بود که ناگهان گرمای دستی را روی سرش حس کرد. دستی که مهربانانه روی سرش و سپس روی صورتش کشیده شد. دست های زنی با صورتی خندان و چهره ای مادرانه و نوازشی نرم و زیبا که تا به حال آن را حس نکرده بود. دستی که برای کمک دراز شده بود و دستی که او را افسون کرد و همراه خود برد.

چند ماه بعد...

او روی نیمکت سبزرنگی نشسته بود و دو دستش را تکیه گاهی برای سرش کرده بود و اشک هایش آرام آرام روی زمین و به زیر پاهایش می ریخت.

به مناسبت شب قدر

شب قدر شبی شگرف و مبارک و مرموز است و به قول اکثر مفسران این شب، شب تقدیر و تعیین ارزاق و آجال و امور و احکام و حوادث مهم هر سال است. فخر رازی تصریح می کند که تقدیر الهی در چنین شبی پدید نمی آید. چه تقدیر او قبل از آفرینش آسمان ها و زمین، در ازل رقم زده شده است. بلکه مراد آن است که این تقدیرها و مقادیر در چنین شبی بر ملائکه اظهار می گردد و آنها را در لوح محفوظ می نگارد. ... حکمت پوشیده گذاردن شب قدر را در این می دانند که مکلفان بیشتر کوشا باشند و بیشتر فیض برند. از صدر اسلام و از عهد خود رسول الله (ص) رسم بر آن بوده است، که شبهای قدر (شبهای فرد دهه آخر رمضان) را احیا بگیرند و تا سپیده دم به آداب مخصوص آن از نماز و دعا و استغفار بپردازند.

 

(توضیحات از بهاء الدین خرمشاهی)

 

معرفی وبلاگ

یکی از دوستانم به تازگی کار وبلاگ نویسی را آغاز کرده است. وبلاگی تحت عنوان « سکوت کبود».

اولین یادداشت و سبک نگارش ایشان بسیار جذاب و زیبا بود. نوشته های ایشان مطمئنا مورد توجه دیگر دوستان نیز قرار خواهد گرفت.

برای این دوست عزیز آرزوی موفقیت می کنم.