ماه رمضان و روزه داری!!!

(چند کلمه ای برای دل خودم)

 

یادش به خیر. انگار همین دیروز بود. هیچ وقت از یادم نمی ره. روزه های کله گنجشکی و سعی در انجام کارهای خوب و سریع سلام کردن ها و شمارش ثواب. شنیده بودم هرکس زودتر سلام بکنه 69 تا ثواب      می بره و وقتی طرف مقابل جواب سلام را می دهد یک ثواب؛ جمعا 70 تا می شد. این بود که از صبح تا شب در حالی که روزه بودم، به هر کسی که می رسیدم سریع سلام می کردم؛ و یا اینکه هر کاری که شخص روزه دار انجام می دهد - در صورتی که خلاف نباشد- ثواب خواهد برد. مطالعه، کمک به دیگران، کار و حتی نفس کشیدن.

روزهای زیبا پرخاطره ای بودند.

روزه های کله گنجشکی زیاد طول نکشید و برای اینکه نشان دهم بزرگ شده ام!!! سال بعد روزه هایم را کامل می گرفتم و باز همان برنامه و شمارش ثواب.

خاطره های کودکی و مسائلی که شاید به یاد ندارم در ذهن من شکل گرفتند و باعث شدند تا عاشق ماه رمضان باشم. اما هر سال که می گذشت، من بزرگتر می شدم و مشکلاتم هم همراه من رشد می کردند.

فکر می کنم حالا که بزرگتر شده ام، باید به درک دقیق تری از روزه و روزه داری رسیده باشم. اما ....

اما انجام کارهای روزانه و مشکلاتی که یکی پس از دیگری به دنبال هم قطار می شوند باعث شده تا آن حلاوت روزه دوران کودکی را نتوانم درک کنم. روزه ها شبیه به یک نوع رژیم شده است که شاید با غذایی که در آخر شب یا سحر می خوریم، کاربرد کلمه رژیم هم برای آن چندان مناسب نباشد.

ایکاش می توانستم یک بار دیگر روزه ای مثل روزه های بچگی ام بگیرم.

راستی، آیا روزه های ما نزد خداوند مقبول خواهد افتاد؟