اگر می بینید که دلتان برای کودک درونتان تنگ شده٬ شاید با شناخت این موضوع که او چندان دور نیست بتوانید تماس دوباره با او برقرار کنید. در واقع٬ چیزی که مانع شما می شود بی میلی خودتان در شناخت و پذیرش آن کودک است.
ببینید چقدر نزدیک شدن با مردمی که می توانند مثل کودکان رفتار کنند فرحبخش است. اینان معمولا شادترین و کارآمدترین کسانی هستند که می شناسید٬ مردمانی که فراموش نکرده اند که می توان در عین حال هم شاد و هم مسئول بود. بهتر از اکثر مردم می دانند که چگونه کودک درونشان را آزاد بگذارند. ترسی از افکار دیگران ندارند. می توانند مانند زمان کودکی گاه به گاه به طور کامل غرق در تخیل شوند. می دانند که « زندگی راستین » همه اش کار و هیچ بازی نیست٬ بلکه توانایی رشد از طریق ترکیب پیوسته رشد با بازی تا حد امکان میسر است. نسبت به زنده بودن نوعی معصومیت کودکانه و کنجکاوی دارند٬ و در نتیجه می دانند چگونه بزرگسالان خوبی بوده٬ در عین حال کودک درون خویش را پرورش داده و قدر آنرا بدانند. به نظر من اینها بهترین نمونه برای پیروی هستند و من آنها را مردمان نامحدود می نامم.
( برگرفته از کتاب " زنده باد خودم" نوشته "دکتر وین دایر" )
سلام
ممنون از لطف شما
متن هم قشنگ بود
موفق باشید
سلام!
کودک درون همیشه یه کودکه!
خیلی وقتا خیلی از آدم هایی که بزرگ شدن یادشون میره شاید به خاطر این که همچنان با کودک درونشان مشغول مشورت هستند!
موفق باشی
صدر
جالب بود!
من آپم یه سر بزن!
پیمان عزیز مطلب زیبایی بود لذت بردم امیدوارم بتوانم.
پیروز باشی
update شد یه سر بزن
موفق باشی
سلام !
خوب باش !مرسی که قابل دونستید.آدم برفی حاصل حس تنهاییم+یه خاطره کوچولو از بچگیم بود.
اما لینک شدید توی بلاگم.
آخه اسمشو که دیدم تردید نکردم یکی از بهترین آهنگهای ذهنمه که هرروز میشنومش و هیچوقت کهنه نمیشه
بازم سر بزن آپ کردم.
سلام از اینکه لطف کردین سپاسگذارم.اما من قبلا هم وب داشتم /www.asrar.hoqooqdan.com .
شما را لینک کردم . در صورت صلاحدید منو لینک کنید
روزهایت پرتقالی
سلام
شب برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد. بیدار باش من با سبدی پر از بو سه می آیم و آن را قبل از چیدن ستاره های قلبت روی گونه هایت می کارم تا بدانی ای خوبم دوستت دارم.
وبلاگ زیبایی دارید مطالبتان هم زیباتر از زیبایی توصف نوشتار !
به من سر بزنید خوشحال میشم
موفق باشید
کاش پیدا کردن کودک درون ، به همین سادگی بود که شما گفتی ... کاش ...
راستی جشنواره شروع شده ولی شما چیزی ننوشته اید . چرا ؟ فکر می کردم که مطلبی در این باره می گذارید .
یه چیز دیگه : همیشه منتظر شما هستم . به دیر آمدنتان عادت کرده ام . تا کجا باید منتظر باشم ؟ تا کی ؟ کاش می دانستم ... کاش ...
کاش می شد ... خیلی وقته میخوام برم به اون دوران ولی.....
گفتنش آسونه اما برای رسیدن بهش باید زیر خروار ها خاک و.... دنبالش بگردی
باسلام خدمت شما
مطلب خوبی بود موفق باشی به من سر بزن