به عنوان مقدمه

به نام خدا، خدایی که تحمل دیدن این همه رنگارنگی ها، نازها، نیازها، بد کرداری ها، بدگفتاری، بد پنداری ها و بد دیدن های ما را دارد. به نام خدایی که حوصله اش از حقارت بندگانش سر نمی رود و از این همه نا سپاسی و کم صبری دلش نمی گیرد، می بخشد بی آنکه طلب کنیم و به بهانه ای در می گذرد و لطفش و کرمش بر جمیع جرم های ما می چربد. خدایی که چندین چراغ می افروزد و ما به بیراهه می رویم، شاید غصه می خورد از کم استعدادی ما و هرز دادن قدرت های خلیفة الهی. و برای سهمی که باید از حیات بگیریم نه برای خودش، چرا که او بی نیاز مطلق است. شاید اگر به عهده ما بود و می دانستیم این موجود به اصطلاح اشرف مخلوقات چه خواهد کرد نوع آدم را نمی آفریدیم. نوعی که اکثرش جاهل است و خوبانش در اقلیت..... بگذریم.

به هر حال خدای را سپاس می گویم که انگیزه ای ایجاد شد تا با مخاطبانی که ممکن است هرگز آنها را نبینم ارتباط یرقرار کنم.

علت آمدن به میهمانی وبلاگی ها دعوت پیمان بود و انگیزه بعدی، آوردن سهم خودم بر سر این سفره و آموختن از دیگرانی که چیزی به سهم خود برای این سفره آورده اند. به زعم من باید تلاش کرد تا با عنایت به فرصت کوتاه عمر هر کسی هر چه می داند یاد بدهد و هر کسی هر چه در توان دارد یاد بگیرد و به قول مولوی:

«گر به بستانی رسی زیبا و خش               بعد از آن دامان خلقان را بکش»

بهتر است اگر به بستانی زیبا و خوش رسیده ایم، دامان دیگران را بگیریم و به سمت این بستان بکشیم.

امیدوارم وسعت این باغ و زیبایی های آن روز به روز افزونتر گردد.

در روزهای آتی با موضوعات متفاوتی و با همان نیات پیش گفته خدمت خواهم رسید.

 

بابا