(چند کلمه ای برای دل خودم)
یادش به خیر. انگار همین دیروز بود. هیچ وقت از یادم نمی ره. روزه های کله گنجشکی و سعی در انجام کارهای خوب و سریع سلام کردن ها و شمارش ثواب. شنیده بودم هرکس زودتر سلام بکنه 69 تا ثواب می بره و وقتی طرف مقابل جواب سلام را می دهد یک ثواب؛ جمعا 70 تا می شد. این بود که از صبح تا شب در حالی که روزه بودم، به هر کسی که می رسیدم سریع سلام می کردم؛ و یا اینکه هر کاری که شخص روزه دار انجام می دهد - در صورتی که خلاف نباشد- ثواب خواهد برد. مطالعه، کمک به دیگران، کار و حتی نفس کشیدن.
روزهای زیبا پرخاطره ای بودند.
روزه های کله گنجشکی زیاد طول نکشید و برای اینکه نشان دهم بزرگ شده ام!!! سال بعد روزه هایم را کامل می گرفتم و باز همان برنامه و شمارش ثواب.
خاطره های کودکی و مسائلی که شاید به یاد ندارم در ذهن من شکل گرفتند و باعث شدند تا عاشق ماه رمضان باشم. اما هر سال که می گذشت، من بزرگتر می شدم و مشکلاتم هم همراه من رشد می کردند.
فکر می کنم حالا که بزرگتر شده ام، باید به درک دقیق تری از روزه و روزه داری رسیده باشم. اما ....
اما انجام کارهای روزانه و مشکلاتی که یکی پس از دیگری به دنبال هم قطار می شوند باعث شده تا آن حلاوت روزه دوران کودکی را نتوانم درک کنم. روزه ها شبیه به یک نوع رژیم شده است که شاید با غذایی که در آخر شب یا سحر می خوریم، کاربرد کلمه رژیم هم برای آن چندان مناسب نباشد.
ایکاش می توانستم یک بار دیگر روزه ای مثل روزه های بچگی ام بگیرم.
شاید
سلام پیمان جان
ممنونم از لینکت عزیز.
باهات موافقم خیلی زود میگذره ٬ پارسال همین روزا با داییم تو حرم امام رضا بودیم
خیلی دلم گرفته ....
سلام اقا پیمان.عبادات قبول.متن زیبایی نوشتید.به منم سر بزنید.موفق باشید
سلام دوست من
عبادت قبول ما را یادت نره دعا کنی
د.ست آسمانی
پیمان جان روزه به کله گنجشکی یا کامل گرفتنش نیست ادم باید دلش مثل بچه ها پاک باشه که مطمئنن تو هم همین طوری... موفق باشی عزیز :)
صمیمانه سلام
زندگی کوشش و راهی شدن است ؛ از تماشاگه آغاز حیات تا به جایی که خدا می داند
با بهترین آرزوها را شما را به جمع صمیمی و گرممان دعوت میکنیم
و امید داریم این آغاز راهی باشد برای ما شدنمان
ما را یاری دهید
آسمان بلاگ اسکای با کوشش و عشق شماست که رنگ میگیرد
زمان : جمعه ۲۰ آبان . ساعت ۴ بعدازظهر
مکان : تهران ؛ پارک ملت ؛ کافی شاپ مرکزی پارک ( جنب دریاچه )
پاک باشید و آریایی
با تشکر ـــ گروه فعال گردهماییهای بلاگ اسکای
دوست خوبم سلام:
دلم می خواست خانه عشق مرا کسی خراب نمی کرد .... دلم می خواست که روزهای خوب هیچ وقت تمام نمی شد .... از همیشه تا هنز عاشق مانده ام ... « من مانده ام ملال و غمم رفته ای تو شاد ... با حالتی که بدتر از آن کس ندیده است ... ای تخته سنگ پیر گویا دگر فسانه به پایان رسیده است .... » افسانه ! دیگر دلم هیچ آهنگی نمی نوازد و من ، قندیل کوه واپس زده ای هستم که در ایستایی یک خیال همچنان چشم به راه خورشید نشسته ام ! یخ کرده از اضطراب تنهایی و پرواز خواهشهای دل ! تنها همین یک شعر برایم کافیست ..... من دیگر ساده تر از این نخواهم شد .... نسیم را در کوله پشتی خویش برایت آورده بودم ... طوفان از دستهای من گریزان است ... باورت نشد ... نمی دانم چرا ؟ .. و من در کوچ همچنان به دنبال رهایی سرگردان مانده ام و روح صاعقه زده من باورش نشد فرار چیست ؟! من نخواهم گریخت ... خواهم ماند ... خواهم سوخت و خاکستر حرفهای خویش را روزی آب خواهم کرد در دل سنگ ترین سنگهای روزگار ... همیشه با یادت .... جان شیفته را یدک خواهم کشید ......
به عاشقانه های من هم تشریف بیار
سبز باشی و پایدار.
سادگی بچگی دیگه هیچوقت تکرار نمیشه!